ايران ، تاريخي پر از حماسه دارد . يكي از حماسه هاي آن ـ و حماسه اي مظلوم ـ حماسه چالدران است . ۲۶ هزار ايراني ، در مقابل قواي مهاجم عثماني كه تعدادشان ۲۵۰ هزار نفر بود ، مردانه ايستادند و خون دادند ، اما وطن ندادند .
نيروي دشمن مجهز به توپ و تفنگ ( سلاح مدرن آن روز ) بود و نيروي وطن فقط با شمشير و غيرت مي جنگيد . خيلي ها شهيد شدند . شكست خورديم . اما غيرت مان شكست نخورد . فرمانده جنگ چالدران شاه اسماعيل بود كه بنيان وحدن ملي ايران را گذاشت . او شعر مي سرود و تخلصش ختائي بود . شعر زير با پيروي از غزل حافظ ، از اوست :
****
تو آن گلي كه خراب تو ، گلعذارانند
اسير بند كمند تو ، شهسوارانند
به بند دانه و دامت چو من ، هزارانند
غلام نرگس مست تو ، تاجدارانند
خراب باده لعل تو هوشيارانند
****
تو با كرشمه و ناز و گدا به عجز و نياز
كنون كه صاحب حسني ، به حسن خويش بناز
تو را رقيب و مرا شد غم تو ، محرم راز
تو را صبا و مرا آب ديده ، شد غماز
وگرنه عاشق و معشوق رازدارانند
****
چو آفتاب رخت نيست ، ماه در خاور
نهاده پيش قدت سرو ، سركشي از سر
نديده ديده چو روي تو ، اي پري ، پيكر
به زير زلف دو تا چون نگه كني بنگر
كه از يمين و يسارت ، چه بيقرارانند
****
سپاه خال و خطت مي كنند غارت دين
نشسته ابرو و چشمت ، ز گوشه ها به كمين
كشيده صف ز ختا تا به روم لشگر چين
گذر فكن چو صفا بر بنفشه زار و ببين
كه از تطاول زلفت چه سوگوارانند
****
ز جور مغبچه تند خوي عهد شكن
دل رميده وحشي ، گرفته شد ز وطن
به هند مي برم اين بار از ختا و ختن
تو دستگير شو اي خضر پي خجسته ، كه من
پياده مي روم و همرهان سوارانند
****
رسيد موسم گل ، عيش و كامراني كن
گذشت عمر گرامي ، به من جواني كن
خلاف زاهد مكاره تا تواني كن
درا به ميكده و چهره ارغواني كن
مرو به صومعه كانجا سياه كارانند
****
ببين كه مردم چشمت چو آهوي صياد
ز خال دانه و زنجير زلف ، دام نهاد
ز خال دانه ختائي چنين به دام افتاد
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
كه بستگان كمند تو رستگارانند
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید: