کودکی
کودک فکرم کنون بلبل زبانی می کند
آسمان با من صفای آنچنانی می کند
یاد آن ایام خوش چون در دلم مهمان شود
باغ قلبم را همیشه ، ارغوانی می کند
می نشینم بر لب حوض پر لبریزمان
مادرم از پشت شیشه بدگمانی می کند
آب می پاشم هوا را کاسه کاسه خوش خوشک
خواهرم از صحن بالا پاسبانی می کند
یک نگاهی می کنم بر پشت بام آن وری
آسمان شوق من کفتر پرانی می کند
می دوم بر دور حوض خانه من با اسب چوب
چوب هم در عالم من ، شادمانی می کند
خوش به حال کودک فکرم که از روی خیال
در بهشتی شاد و خرم زندگانی می کند
باز هم چون می روم در خاطرات کودکی
تک تک ذرات تن من میل جوانی می کند
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: