سکوت و فغان
سعدی گفت :
" ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد " ،
حزین لاهیجی بلبل شیفته را به کلاس اولی مدرسه عشق تشبیه کرد و سرزنشش کرد که :
" نالیدن بلبل ز نو آموزی عشق است ، هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی "
او حتی فغان بلبل عاشق را هم در راه عشق نمی پسندید . مولوی بزرگ عشق را " سر حق " دانست که با ادعا و خود نمایی نمی سازد :
" هر که را اسرار حق آموختند ، قفل کردند و دهانش دوختند " .
حال ، آیا آنها که در شورش و فغانند عاشق واقعی نیستند ؟ یا آنها که هیچ نمی گویند و می سوزند عاشق واقعی اند ؟ صفت سکوت برای عشق کافی است ؟ یا فغان و شکایت بیان عشق است ؟
به گمانم پروانه و بلبل هر دو نقش مکمل هم را بازی می کنند . نقش جان دادن در سکوت را پروانه ، و نقش فغان در هجران را بلبل .
و بی وجود هر یک ، عشق کامل نیست .
برچسب: ،