وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
سرود رفتن بر بال نسیم

بر بال نسیم

هرکسی از ظن خود شد یار من / از درون من نجست اسرار من

سرود رفتن

ای که آمده ای تا بروی ، ای که شعر رفتن ،

 یگانه سرود زندگی توست . ای که باید بروی ،

 چه نشسته باشی و چه برخاسته . ای که امروزت

 ، به سرعت باد ، دیروز می شود . خود

 ، برو ! پیش از آن که ببرندت . بر دو پای

 برو ، قبل از آنکه بر چهار دست ببرندت .

تو ، ای خفته خاک آلود . ای که در طول زندگی

 ، عرض اش را فدا می کنی ، ای که اگر بنشینی

 ، غبار هم رغبت نشستن بر اندامت می کند ، و

 اگر تکان نخوری ، غبار دفن ات می کند . تکان

 ی بخور . اگر تکان خوردن نتوانی ، دستی بیاب

 که تکانت دهد ، جایی برو که زلزله خیز

 باشد . به سرزمینی سر بزن که وجودت را

 بلرزاند .

وجودت چون سماوری است که باید بجوشد ، اسکلت

 اش امانت زمین است  اما ، اندرونش ، باید ،

 همه بخار شود ، به آسمان برود ، به گرمی تمام ،

 به سفیدی کامل ، به سبکی محض . اما ، مگر به

 این آسانی است ؟ سوختن بی سوزش درون ؟ مگر

 ممکن است ؟

باید ناله کنی ، حزین و دلسوخته جز بزنی ،

 باید چنان تاب بخوری که بی تاب شوی . قبل از

 آنکه قل بزنی باید داغ شوی ، پیش از آنکه

 بجوشی ، باید بی قرار شوی . کسی که دست بر

 پیکرت می زند ، داغی تنت را می فهمد ، اما

 این ، هرم آشوب دل توست که هم بدنت را می

 سوزد و هم دور و برت را . و تو باید گدازه

 شوی . خاکسترت نیز باید بسوزد . این همه را ،

 به خود گفتم . خودی که سوخت ...



برچسب: ،
بازدید:
+ نوشته شده: ۱۶ تیر ۱۴۰۲ساعت: ۱۲:۱۱:۳۹ توسط:نسیم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :