شرمنده مهمان
از روزی که در زیر آسمان ، حتی یک قطره شبنم نبود
از روزی که زمین ، هیچ در بساط نداشت و شرمنده مهمان بود
از آن لحظه که خورشید ، بهت زده بر زمین نگاه کرد
از وقتی که خاک زیر پای مسافران ، ترک بر می داشت ،
از آن هنگامه که زمان پیر ، چیزی شبیه آن ، به یاد نداشت ،
از آشوبی که در خلقت رخ داد
از گریه فرشتگان ،
از خشک شدن کشتزار عشق
از شروع دوباره تاریخ ...
چهل روز گذشت
چهل روز دیگر
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: