همیشه
هیچوقت به هرگز نمی اندیشم ... همیشه به همواره ها فکر
می کنم ... به دل کندن دل نمی بندم ، به دل بستن ، دل بسته
ام . فراموش کردن را فراموش کرده ام و یاد او را در یاد خود
صمیمانه نگهداری می کنم . چرا ها را ول کرده ام ، و به باید ها
فکر می کنم . ایستادن را تحمل نمی کنم و همیشه در رفتن
ام . باید که توانست و حتما که باید رسید . به امید آمدن فردا
نیستم ، خودم به سوی فردا می روم . به دیروز فرصت حضور در
امروزم را نمی دهم . گذشته را کوله باری کرده ام برای روز مبادا
که مباد که بیاید ، و آینده را ، آینه ای کرده ام به تماشا ، که
زیبای اش ، ذوق افزاست . سپیدی روز مجال به سیاهی شب
نمی دهد ، و شب چون فرا می رسد ستارگان مشغولش می
کنند تا بداند فقط سایه بان موقت انسانهاست ، و تنها افتخارش
آن است که پس زمینه حضور مهتاب باشد . آفتاب را دوست
دارم چرا که گل ها را بیدار می کند و پرندگان را به پرستش
زیبایی آنها می کشاند .جویبار را می جویم چون جلای سبزه
زاران است و دشت را می پویم ، چون بستر آرامش امیدواران
است .
برچسب: ،