در آغوش آسمان
به حرفی میتوان گفتن ، تمنای جهانی را
من از ذوق حضورت ، طول دادم داستانی را
ز مشتاقان اگر تاب سخن بردی نمیدانی
محبت ، می کند گویا ، نگاه بی زبانی را
کجا نوری که غیر از قاصدی چیزی نمی داند
کجا خاکی که در آغوش دارد آسمانی را
اگر یک ذره گم گردد ز انگیز وجود من
به این قیمت نمی گیرم حیات جاودانی را
من ای دریای بی پایان ، به موج تو در افتادم
نه گوهر آرزو دارم ، نه می جویم کرانی را
از آن معنی که چون شبنم ، به جان من فرو ریزی
جهانی تازه پیدا کرده ام ، عرض فغانی را
اقبال لاهوری
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: