باید رفت
بر سر کوی غمش ، بی سر و پا باید رفت
گاه با خویش و گه از خویش جدا باید رفت
تا به مقصود از اینجا که تویی ، یک قدم است
قدمی از پی مقصود ، فرا باید رفت
رهبری جو که درین بادیه ، هر سوی رهی است
مرد سرگشته چه داند که کجا باید رفت
عاشقان را چو هوای حرم کعبه بود
بر سر خار مغیلان ، به صفا باید رفت
تا غبار سر کویت نشوم ، ننشینم
وگرم خود همه بر باد هوا ، باید رفت
خنک آن دم که به بوی سر زلف تو مرا
به فدای قدم باد صبا باید رفت
غرض از کعبه و بتخانه تویی ، سلمان را
چه کنم خانه پی خانه جدا باید رفت
سلمان ساوجی
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: