چه وقت است آن وقت ؟
انسان ، حرفهایی برای نگفتن دارد . حرفایی بی مخاطب .
حرفهایی با خود . درد دل با خود . نشستی ، جلسه ای ، زل
زدنی با خود .
چه وقت است این " وقت " ؟!
تنهایی ؟ نا امیدی از همه به ظاهر امید ها ؟ بریدن از آنان که از
تو بریده اند ؟ یا وقتی که از هر آفتابی دلت گرفت و روی از هر
ماه ی پیچیدی و سایه تیره را بهترین پناه برای فرار از سرزنش
روشنایی یافتی ؟ کدام ؟
چه وقت است آن " وقت " ؟
آنگاه که همه تازه های دنیا برایت کهنه شد ، و عجایب جهان بی
مفهوم ، و هیجان های زندگی بی معنا ، و شعار ها بی شعور ،
و طبل ها تو خالی ، و صداقت ها کاذب ، و دست ها سرد ، و
گونه ها بی رنگ ، و بلندی ها پست ، و پستی ها حقیر تر از هر
چه هست ؟
چه وقت است آن وقت ؟ که انسان حرفهایی برای نگفتن دارد ؟
و شعر هایی برای نسرودن ؟ آوازی برای نخواندن ، و ترانه ای
برای خاموشی ؟
چه وقت است آن وقت که آدمی چاه می جوید برای دفن درد دل
های خود ؟ خلوتی می خواهد برای گریز از همهمه همه ؟ آنگاه
که آسمان با همه پهنای خود ، به قدر گردویی می شود و
کهکشان با آنهمه کبکبه ، پر کاه ؟
چه وقت است آن وقت ؟
برچسب: ،