وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
مولوي و نيچه هر دو در ميدان بر بال نسیم

بر بال نسیم

هرکسی از ظن خود شد یار من / از درون من نجست اسرار من

مولوی و نیچه هر دو در میدان

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می نشود جسته ایم ما

گفت آنکه یافت می نشود ، آنم آرزوست

هرچند مفلسم نپذیرم عقیق خرد

کان عقیق نادر ارزانم آرزوست

پنهان ز دیده ها و همه دیده ها از اوست

آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست

خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز

از کان و از مکان ، پی ارکانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست جعد یار

رقصی چنین ، میانه میدانم آرزوست

براستی چه تفاوت شگرفی است میان مولوی و نیچه . میان تفکر شگفت انگیز شرق حاصلخیز ، با تفکر غرب شوره زار . آنها که داستان دیوانه نیچه را ـ که او هم با چراغ در میدان شهر دنبال خدا می گشت و سر انجام هم از زبان آن دیوانه خبر از مردن خدا می دهد ـ را خوانده باشند متوجه این تفاوت عجیب بین مولوی با نیچه ، یا در واقع بین شرق با غرب می شوند .نیچه خبر از مردن خدا در اروپا می دهد که در واقع اعترافی است به ترمز تفکر فلسفی و اجتماعی در آن دیار ، و مولوی سخن از رقص شادمانه و مستانه انسان در تفکراتی که به جستجوی خدا بینجامد . آن آشکار پنهان !

مولوی هم از میدان میگوید ، نیچه هم . مولوی میدان داری می کند ، اما نیچه مات می شود . از فقر اندیشه در اروپا جز این نیز انتظار نمی رود .

راستی همین داستان نیچه نیز ، یک کپی ناشیانه از مولوی است .



برچسب: ،
بازدید:
+ نوشته شده: ۱۶ تیر ۱۴۰۲ساعت: ۱۲:۱۰:۲۷ توسط:نسیم موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :